هورنای به وسیله ی مخالفت کردن با توصیف روانشناختی فروید از زنان، فاصلهگیری از او را آغاز کرد.او که طرفدار برابری زنان بود، مدعی شد که روانکاوی بیشتری بر رشد مردان تمرکز نموده است تا رشد زنان.هورنای در مخالفت با عقیده فروید به اینکه زنان به وسیله ی رشک آلت مردی برانگیخته میشوند اعلام نمود که مردان به خاطر توانایی زنان در به دنیا آوردن بچه به آن هارشک می ورزند او گفت 《همان قدر که من زنان را با رشک آلت مردی می شناسم، مردانی را سراغ دارم که رشک رحم دارند》
اوبا تاکید براینکه کار وی گسترش کار فرویداست، حرفه ی خود را آغاز کرد. او نوشت 《من نمیخواهیم مکتب جدیدی را ایجاد کنم، بلکه قصد دارم از پایه هایی که فروید آن را چیده است برای پیشرفت بیشتر استفاده کنم. زمانی که هورنای نظریه ی خود را کامل کرد، انتقادهای او از فروید آنچنان گسترده بودند که در واقع مکتب جدیدی را بنا نهاده بود، رویکرد جدیدی به روانکاوی که وجه اشتراک چندانی با دیدگاه های فروید نداشت.
نظریه ی هورنای تحت تاثیر جنسیت و تجربه های شخصی او به علاوه ی نیروهای اجتماعی و فرهنگی قرار داشت که با نیروهایی که بر فروید تاثیر داشتند بسیار متفاوت بود. هورنای نظریه ی خود را در فرهنگی تدوین کرد که از ریشه متفاوت بود، یعنی فرهنگ آمریکا.